آرامشگاه جایی برای خفتن نیست که حتا در خواب هم کابوس‌ها امانت نمی‌دهند. گاهی جایی می‌خواهی بی دغدغه و دور از هیاهوی جهان که در زیر انبوه شاخه های درختی کهن لم بدهی. جایی امن که می‌دانی به برکت آن که افتد و دانی،‌ نداری. پس دور می‌شوی از آن‌چه داشته ای و نوشته‌ای تا شاید برگی نو. باری از اینک در این آرامشگاه با چشمانی باز نشسته‌ام. شاید چون کنتِ بدنامِ دراکولا، البته بی‌عادتِ خونخواری. دانستن ۲ نکته بد نیست که یکی سر زدن و البته نخواندنِ فاتحه است و دیگری کنکاش درباره‌ی فراموشی‌های‌مان، تا هستیم.