آرامشگاه

جوان کامکار ، نیما تقوی، این جا بیدار است. ۱۳۶۰ تا هنوز

آرامشگاه

جوان کامکار ، نیما تقوی، این جا بیدار است. ۱۳۶۰ تا هنوز

ابراهیم گلستان

به نظرم یکی از بهترین کارهای یزدانی خرم مصاحبه با ابراهیم گلستان در مجله‌ی شهروند است. هرچند مصاحبه‌گر مغلوب کامل می شود اما از این جهت که مصاحبه شونده روحیه‌ی مهاجم همیشگی خود را حفظ کرده و با یک سئوال بی ربط یک خطی یک ستون جواب می دهد آن هم به سبک گلستانی وجود آقای یزدانی خرم به عنوان گوش شنوا و محرک جزیی کافی بوده تا گلستان این همه حرف بزند. شخصیت پدرسالارگونه‌ی گلستان به گونه ای در این مصاحبه نشان داده شده که اگر کس دیگری خواست گفتگویی با ایشان انجام دهد حتمن باید فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعابیر وی را بشناسد. گلستان از ترکیبات جدید خوشش نمی آید و بسیاری از ترکیبات قدیمی را دشمنانه می انگارد. در حالی در مورد نسل امروز ایرانی صحبت می کند که گمانش هنوز بر روی ترجمه های مریض گذشته از فلسفه و هنر به عنوان تنها دانسته های ما چرخ می زند. دیگران چه شاملو ، چه گلشیری و چه... ( هرکس که وزنه ای دارد ) را کوچک می انگارد و به نظر می رسد مردی که بسیاری از آرا و کارهایش بی شک تاثیر گذار بر روند هنر و اجتماع روشنفکران (به اصطلاح خودش سطحی و متوهم )هستند نمی خواهد از اخترک خودش پایین بیاید. گلستان دقیق است و دانسته کارهایش را انجام میدهد. بارها در طول مصاحبه می گوید که: آقا... یعنی چه؟ من نمی‌فهمم؟ معنای فلان کلمه از نظر من با شما تفاوت دارد ... وووو . اما وقتی مصاحبه پاشنه‌ی آشیل او میشود که خودش هم اقدام به کلمه‌پرانی می‌کند. برای مثال: من مرده خور نیستم... این را در رابطه با فخیم نویسی بعضی از نویسنده‌ها مثل جعفر مدرس صادقی در یکولیا و ... می گوید که من معنای مرده خوری را نمی فهمم. اینگونه شخصیت آنارشیست در پس ظاهری معقول برای منٍ نوعی به شخصیتی خاص یا به قولی تک مبدل می شود که برای هیجانات جوانی محرک خوبی است والبته برای دانستن بسیاری از چیزها. این مصاحبه جنبه‌ی دیگری هم دارد که برای من جالب است. ابراهیم گلستان هیچ وقت از قصر خودش خارج نشده. چه در این خاک و چه درآن خاک. وقتی گلشیری را این همه پایین میآورد و بعد مثل سلطانی که به گدایی صله بدهد می گوید: البته از آنجایی که گلشیری شروع کرد خیلی خوب خودش را بالا کشید. من که همیشه‌ی عمرم بیرون کاخ ها زندگی کرده ام یکه می‌خورم که خوب به احتمال زیاد برای گلستان مهم نیست. او می تواند شرایط را در گفتگوهای مختلف به نفع خودش تغییر دهد و حتمن می تواند از این حرف من متعجب شود و افسوس بخورد که چقدر کوته فکرم اما... در مورد نگاهش به جلال آل احمد، بعضی از نظریاتش، داستان ها ، فیلم ها و نوشته هایش برای من انسان قابل احترامی ست،انسان و نه خدایی که به وحدانیت روشنفکریش سوگند یاد کنم. یک چیز دیگر هم هست به نظرم گلستان این روزها چه در آپارتمان فرانسه اش و چه در خانه‌ی اشرافی اش در انگلستان تک و تنهاست و همچنان مغرور. با این حال ابراهیم گلستان را هنوز دوست دارم و از یزدانی خرم هم متشکرم که کاری را که زمانی آرزوی انجام آن را داشتم انجام داد هرچند به گونه‌ای دیگر.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد