-
چند خط از این روزها
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 10:31
فکر کنم کم کم وقتش شده که از این جا هم بیرون بزنم. بیشتر دوستانم از این شهر رفته اند من پیش از بعضی از آنها عزم رفتن داشتم و هنوز پای در گل هستم. این شهر آدم را مسموم می کند. مثل همان جزیره ای که الیس را گرفتار کرد. هربار که طاقتم طاق شده بساطم را جمع کرده ام، از وبلاگی به وبلاگ دیگر تا چندی بعد بر گردم و از دور به...
-
دختر بلوط
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 14:14
ایستاد بر انگشتان نازک پایش و گونه ام را بوسید. اتاقی که در آن برف بارید و در آن به عشق فرو شدیم و تاختیم در کشمکش عقربه ها و انگشتان تا غلطید اسب خواستن دختر بلوط! چنگ در یال اسب مرده نزن! به تاخت می رود این شهاب سنگ تا آرزو ته نشین نشده در بطری فراموشی دستانت را به من بده در شبِ بی خوابی تا به قرص ماه نگاه کنیم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 09:39
ما که رسوای جهانیم غم عالم پشم است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 04:25
نصف شبی افتاده ام به جان دفتر شعرها. آیا شعر نجات دهنده است؟
-
ای برادر کجایی؟
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 13:23
۱-از وقتی که فیلم ای برادر کجایی رو دیدم، عاشقه اینم که رفیقامو برادر صدا کنم. با همون بلاهت و شجاعت و حماقت و ذکاوت. ۲-همین روزا باید با این انبار عزیز خدافظی کنم. اگر از اول می دونستم انبارداری شغل به این خوبیه انقدر این شاخه به اون شاخه نمی پریدم. اگر می خواهید فرزندانتان در آینده سعادتمند شوند در گوششان بخوانید که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 10:23
ناهارمو نصفه کاره آوردم تو انبار تا بی رودروایسی استخونای این مرغ عزیز رو پاک کنم . که یکی در می زنه. درو که باز می کنم با همون لباس کار آبی آسمونی و همون سبیل مسخره وایساده تا 2 تا مهتابی ازم تحویل بگیره. نباید کشتش؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 10:22
یکی به من بگه آدمی که دلش برای جویدن ته مداد تنگ می شه چشه؟
-
سطر
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 08:40
دقت کردی این روزها خیلی ها یک سطری می نویسن ؟
-
حرامی
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 15:11
...به خواب اندر چه میروی بیبوی زن و آوازِ رود و رویای زندگی؟* -------------------------------- * عاشقانه های ابونواس اهوازی، سیدعلی صالحی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آذرماه سال 1388 09:30
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد خوش هواییست فرح بخش خدایا بفرست ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم چاره آن است که سجاده به می بفروشیم نازنینی که...
-
:X
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 13:17
یک اتفاق جدید از زمانی که ننوشتم این بود که ما ازدواج کردیم.
-
اعترافات۸ - به احترام او که می نوشت!
شنبه 3 مردادماه سال 1388 02:03
آدمهایی که دوست دارند بت باشند در بسیاری از موارد به مضحکهی روزگار تبدیل میشوند و عاقبت بهتری از خویشرنجان ندارند که در اغما صلههای آسمانی را پس میزنند و چهارپایهی شل و ولشان را کنار کرسی ذات اقدس میبینند. شاملو برای خیلیها بت بود و هست. پشت افسانه پردازیهایی که از این مرد ادب میشود میتوان بسیاری از این...
-
اعترافات۶- این کاغذ سیاه است!
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 01:35
به سبزاندیشانی که خون سرخشان جاریست این کاغذ سیاه است! تازگی از زنگ تلفن میترسم مبادا بشنوم با فرقی شکافته و قلبی سوراخ میروند میدان آزادی نه خِرخِر مرگ نه قُل قُل خون! با توام مگسک! قرار بود سینههای دخترانمان شکوفا باشد نه جای هرزهگردی گلولهها و از میلهها گندم برویَد نه سلول! مادر که تازه رسیده میگوید: هنوز...
-
اعترافات ۴
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 00:52
۱۰- گاهی زیاده از حد محافظه کار میشم. نگارنده(به قول محمد قائد) علت آن را زندگی در فضای اجتماعی ایران میداند و بدهیهایی که بالا آورده. ۱۱- در عذابم چون هیچ وقت نمیتونم ذرهای از محبتهای مادرم رو جبران کنم. ۱۲- گاهی بی که بخوام شبیه خودم نیستم. یعنی دارم ادا در مییارم.
-
اعترافات ۳
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 01:54
۷- حرف درس خوندن که میشه زیادی تنبل می شم. ۸- بیشترین حجم دروغی که گفتم متعلق به ۱۳۷۸ هست. آمارشم هیچ جا موجود نیست که بخواین ببینین. ۹- دارم به اعتراف کردن معتاد می شم. ------------------------------------------ دوباره خواب ندیدن هام شروع شده. هروقت ناراحتی هام انقدر زیاده که تحملش برام سخت می شه. مغزم خود به خود همه...
-
اعترافات۲
شنبه 20 تیرماه سال 1388 02:10
۴- گاهی اوقات انقدر جو گیر میشم که تمام کارهایی که می دونم درست نیست رو هم انجام میدم. ۵- دلم میخواد برم سفر. نمیتونم. ۶- زیادی بدبین شدم، فکر کنم عجیب نیست. ---------------------------------------------------- یه رفیقی داشتم که کُلیه ش رو فروخت برای این که تو خرج زندگی لنگ میزد. آخرش هم انقدر هشتش گرو نهش شد که...
-
اعترافات
جمعه 19 تیرماه سال 1388 04:02
کاری به سنت آگوستین و روسو ندارم. می خواهم از این به بعد اعتراف کنم شاید خودم هم فهمیدم چه مرگمه. ۱- هر وقت به کافه می رم حتا بعد این همه سال دلشوره می گیرم. نمی دونم از آدما می ترسم یا...؟ ۲- امروز ۱۸ تیر بود. می گن... ۳- ۲۸ سالمه هیچ کدوم از اون غلطایی که می خواستم بکنم رو نکردم. همش یه غلطای دیگه کردم!
-
شکل نکبت های توکای مقدس
یکشنبه 14 تیرماه سال 1388 04:27
گاهی به حماقت خودم چنان اعتقاد پیدا می کنم که هیچ وقت به رابین هود هم اینقدر اعتقادنداشتهام. مثل همین امشب.که یک ساعتی نشستم و آرشیو وبلاگ توکای مقدس رو خوندم. از بعد ۲۲ خرداد روزگارم قاراشمیشتر از قدیم هم شده. همون چند روز اول رفتم و برای مهارت طراح گرافیک رایانهای ( از اون اسمگذاریهای مسخره) ثبتنام کردم تا بلکه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 18:19
در شعر اگر که مست گیرند بگویید منم روی خط تازیانه قدم می زنم تا یادم نرود تمام این خیابان ها قدم خورده روی مردمک چشم هات که عکس من هم برعکس تنم کشیده می شود با کابل روی آسفالت ¨ پیراهن صورتی ات در برم شکوفه نمی دهد دیگر شکوفه های گِلی گُل نمی دهد دیگر عزیز دلم بیا به برم بیا به برم بیا ببرم .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1388 02:06
نمیدونم چی بنویسم.
-
این هم آپ دیت!
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 12:31
مشغول خواندن رمان بیوتن هستم. فیلم موکل اثر شوماخر را دیدم. به نظر بازسازی یک فیلم قدیمی است. زیاد خوشم نیامد.
-
سلام اردیبهشت
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 01:27
فروردین گذشت و من بی که بدانم چرا ساکت به کمین آخرین ثانیه اش نشستم تا اردیبهشت از پنجره با بوی بهار نارنج ها سرک بکشد.
-
آروم و غمگین
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 04:43
باید عادت کرد به این که ۳۰۰ نفر به آرامشگاه سر بزنند و فقط یک نفر نام بهترین کتابی رو که خونده بیاره؟ کسی هنوز کتاب میخونه؟ تمام زندگی من به حرف حرفه همین کتابها بنده رافونه.
-
؟
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 01:21
بهترین کتابی که امسال خواندید؟
-
بدون شرح!
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 15:40
رییس جمهور احمدی نژاد پیش از این که رییس جمهور شود در یکی از گفتگوهای خبری شان فرمودند: « واقعن مشکل مردم ما الان شکل موی بچه های ماست؟ بچه ها هرجور دوست دارن موهاشون رو بذارن، به من و تو چه ربطی داره؟ دولت باید بیاد اقتصاد رو سامان بده، فضای کشور رو آرامش ببخشه امنیت روانی درست کنه پشتیبانی کنه از مردم. مشکل جوانان...
-
در رثای نشمیدن!
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 03:19
مردم علیه لاری فلینت فیلم عجیبیست. کارهای میلوش فرمن را به خاطر این که چند قدمی جلوتر از بقیه است دوست دارم. دیوانه از قفس پرید(پرواز بر آشیانهی فاخته) تا اشباح گویا همگی فیلمهایی هستند که بزرگ نمایی نویسنده بر روابط انسانی بیش از هرچیز دیگر تاکید دارد. هر چند می شود اعتقادات فرمن را در آرای شخصیتهای فیلمهایش...
-
ماه بان
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1387 00:56
به خط نوری که روی گونهات افتاده من بهار میآیم و دلتنگی را پاک میکنم از چشمهایت حتا حالا که روییده ام چند برگ با ساقه های نزار آشفته سایه ای بر این مزار.
-
پخاشها و پرخاشها
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 02:58
چندی پیش در سفری که به جمهوری اسلامی تهران داشتم، جهت سپردن کتابهای منتشره امسالمان به چند مرکز پخش معتبر سر زدم. البته پیش از آن مسئلهی پیچیده ی سفارش آشنا را مد نظر قرار دادم و تحت مشورت با حسن کیاییان عزیز و سفارش ویژه به سراغ یکی از بزرگترین مراکز پخش و رییس آن که بهره مند از علم بازار بود، رفتم. بعد از این که...
-
دیدار با شوالیه
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 21:30
ردیف بالا، از چپ براست: سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث، ابوالحسن نجفی، اسماعیل نوری علا، محمدعلی و شهرزاد سپانلو نشسته: نعمت آذرم، حسن پستا، محمود مشرف آزاد تهرانی 1359 سلام شهرزاد سپانلوی عزیز! چند سال پیش که پدرتان تشریف آورده بود شیراز. بعد از سخنرانی توی راهروی تالاردیدم به طرف من می آید. نخواستم مزاحم شوم فقط سری...
-
قصه های رسول
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 05:03
سلام بالاخره تلفن منزل وصل شد، اما بر عکس قدیم زنگخور زیاد ندارد که البته از این بابت خدارا شکر. پس از سالها توفیق خواندن داستانهای رسول پرویزی ۱ را پیدا کردم. باورم نمیشد که آن لذت گمشده را در این متن پیدا کنم. اما نثر شیرین و فضای جاندار داستانها چنان چشم اهریمنی نقد را کور کرده بود و داستانهای همذات چنان قالب...