آرامشگاه

جوان کامکار ، نیما تقوی، این جا بیدار است. ۱۳۶۰ تا هنوز

آرامشگاه

جوان کامکار ، نیما تقوی، این جا بیدار است. ۱۳۶۰ تا هنوز

هوا بهار کرده

از ننوشتن اگر بخواهم بنویسم باید از همه‌ی گرفتاری ها بنویسم در جواب تمام دوستان و تنبلی که مزید علت است. 

دیروز ابرهایی که آمده بودند روی آسمان شیراز را خفت کردند برای باروری و بارش. این دفعه کارساز بود و  به جای این که ابرها بروند پاکستان ببارندُ خیابان‌ها و کوچه‌های شیراز آب‌پاشی شدند تا ما هم مرحمتی کنیم و قدمکی بزنیم. که رای‌مان برگشت (شما بخوانید تنبلی). کلن هوا بهار کرده.

تهران که تازه بودم، خاطرات زهرا حسینی از جنگ به نام « دا » را خریدم که می‌گفتند چاپ چهاردهم شده اما روی کتابی که من گرفتم نوشته چهارم. کَل کَلی هم با پخاش‌های کتاب ( مراکز پخش) داشتم که مشروح آن را بعدن به اطلاع می‌رسانم. فقط بدانید که فاجعه است. 

دیگر این که رمانی  به زودی چاپ خواهد شد که حالی به ادبیات‌مان خواهد داد بعد سال ها.( بگیرید پیشگویی)  

جزییات در پست بعد.

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ب.ظ

یعنی تو قراره بنویسیش؟ بابا ما که پوسیدیم از بس وایسادیم رمان تو رو بخونیم.

رافونه دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:55 ب.ظ http://rafouneh.blogsky.com

همه که ما رو گیر آوردن تو هم خودت رو >:P

رافونه سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:00 ب.ظ http://rafouneh.blogsky.com

نیما جان چقدر زحمت می کشی در این آرامشگاهت من نظرم اینه که اسمش رو عوض کنی بگذاری قبرستان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد